حماقت که شاخ و دم نداره
حماقت یعنی منکه اینقدر میروم تا تو دلتنگم بشی
خبری از دل تنگ تو نمیشود
برمیگردم چون دلتنگت میشوم
حماقت که شاخ و دم نداره
حماقت یعنی منکه اینقدر میروم تا تو دلتنگم بشی
خبری از دل تنگ تو نمیشود
برمیگردم چون دلتنگت میشوم
دوســـت دارم دستــــم را بگــــیری و زیرگوشــــم زمزمه کــــنی
کــه پشـــت خوابهـــای نـــا آرام تــو...
چیــــزی بیـــش از نگرانـــی های زنانــــه نـــیســــت...
دستــــت را بگــــیرم و زیرگوشـــت زمزمه کــــنم
کـــه پشـــت نگرانـــی های زنانــــه ی مـــن...
مــــردی ایستــــاده که دیوانـــــه وار دوســـتــــش دارم!
به فضای چند وجب در چند وجب
بین بازوهای کسی که
دوستش داری!
آرایش ملایمی بکن
پیراهن دخترونه ای بپوش
از همون رنگاوارنگآ
کیک شکلاتی ای بپز
منتظر بمون تا بیاد
خسته که از سرِ کار اومد
حوصله ی هیچ کاریو نداره
اما تا تو رو میبینه همینطور ماتِت میمونه
نمی دونه حرفی بزنه یا که بخنده
اما تو اصلا بهش فرصتِ هیچ عکس العملیو نده و بپر توو بغلش
یه خسته نباشی بهش بگو
بعد برو سراغ شاهکاری که واسش درست کردی
کیک شکلاتیو واسش بیار
اونم همونطور نیگات کنه
از همون نگاهایِ مردونه
مردونه مردونه !!!
بعد تو سرتو کج کنی بگی
چایی یا قهوه آقا ؟
اونم اداتو دربیاره
سرشو کج کنه بگه قهوه ، بانو
میری که بری آشپزخونه
یهویی صدات کنه
بگه اِی وای میدونی چی شد ؟
با دل نگرونی روتو برگردونی بگی چی شد ؟
نیگات کنه و دستاتو تو دستاش بگیره و بگه :
آخیش !!! خستگیم در رفت … !!!!!!!
ر
بین آقا پسر. . . .
یه قانونی هست که میگه:
تو هر چقدر هم تو زندگیت محکم باشی به یه نفر نیاز داری. . . .
یکی که صبح موقع رفتن سرکار کمک کنه کتت رو بپوشی!
یکی که تا برگشتنت گرسنه بمونه تا شام رو با هم بخورید!
یکی که نصفه شب روت پتو بندازه!
یه زن
گاه میتوان تمام زندگی را درآغوش گرفت. . .
فقط کافیست. . .
تمام زندگیت. . .
یک نفر باشد!!!
ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ
ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ
حتي باخيالت
لبخندهست،شادي هست،بوسه هست
وآغوشي است که من درآرامش آن هرشب به خواب ميروم باخيالت عشق هست
براي حس خوشبختي حتي خيالت کافيست
خدایا!!!
دستانی را در دستانم قرار بده
که پاهایش با دیگری پیش نرود....
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره می بارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه می کارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین از شیار خواهش ها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتش ها
آری، آغاز دوست داشتن است
گر چه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
از سیاهی چرا حذر کردن
شب پر از قطره های الماس است
آنچه از شب بجای می ماند
عطر سکر آور گل یاس است
آه، بگذار گم شوم در تو
کس نیابد ز من نشانه من
روح سوزان آه مرطوبت
بوز بر تن ترانه من
آه، بگذار زین دریچه باز
خفته د ر پرنیان رؤیاها
با پر روشنی سفر گیرم
بگذرم از حصار دنیاها
دانی از زندگی چه می خواهم
من تو باشم، تو، پای تا سر تو
زندگی گر هزارباره بود
بار دیگر تو، بار دیگر تو....
روزی میرسه که درخیال خود جای خالی ام را حس کنی
در دلت با بغض بگویی:
کاش اینجا بود
اما من دیگر
به خوابت هم نمی آیم.
مــــن زכּـــــم ...
مرا پریشانےِ موهایتـــ ڪـــہ نـــہ !
مرا تـــہ ریش خستہ صورتت آشفتہ میڪـــنـــכ ...
عاشق تر میــــــڪـــنـــכ !!!
یه دوسـتت دارم هایی ام هست
میـدونی دروغــــه ها
ولـــی قــلبـــت
واســــه بــــاورش
بـــه عـــقـلــت
التمــــاس میکـــنه..
ﺩﻝ ﻣــــــﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺧـﻮﺩﻡ باﺷﻪ ﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﺰﯾﺰ ﺧﯿﻠﯿﺎ ...
ﺩﻝ ﻣــــــﻦ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻣﯿﺨــــــﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﮑﯽ ﺑﻬــــﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ، ﺩﻟــــــﺶ ﻧﻠﺮﺯﻩ ...
ﺩﻟــــــﻢ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺠــــــﺒﻮﺭ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺑﺎ ﭼﻨـــــﮓ ﻭ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺣﻔﻈﺶ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻫﻤﯿــــــﺸﻪ ﮐﻼﻓــــــﻪ ﺑﺎﺷﯽ
ﺑﺪﻭﻧﯽ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﯾــــــﻪ ﻣﺎﻩ ﻫـــــــــﻢ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﮐﺴﯽ ﺟــــــﺎﺗﻮ ﻧﻤﯿگیره!!